چرا فرزندم به من وابسته است؟ |وابستگیهای دوران کودکی میتواند در بزرگسالی ما را به دیگران وابسته کند | مشکلات دوران کودکی اشخاص وابسته چیست؟
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۵۶۶۶۹
همشهری آنلاین -یکتا فراهانی: وابستگی مشکلی است که بسیاری از افراد علاوه بر دوران کودکی در بزرگسالی هم آن را تجربه میکنند و نظریههای زیادی در مورد آن وجود دارد.
سبکهای دلبستگی منتفاوت هستند و چگونگی و چرایی ایجاد پیوند با دیگران را شامل میشوند. سبک دلبستگی در افراد مطمئن به گونهای است که با ایجاد صمیمیت با دیگران احساس راحتی میکنند و معمولاً خونگرم و دوست داشتنی هستند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اشخاص طرد کننده هم اجتناب صمیمیت را با از دست دادن استقلال یکی میدانند. به همین خاطر سعی میکنند نزدیکی را به حداقل برسانند. عدهای دیگر هم معمولاً به نیت و خواستههای دیگران مشکوک هستند و از صمیمیت عاطفی میترسند.
نظریه دلبستگینازنین بختیاری، روان شناس کودک و نوجوان در مورد دلبستگی میگوید: «نظریه دلبستگی را یک روان پزشک و روانکاو به نام جان بالبی ارائه کرده و به صورت کلی آن را برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان توضیح داده است.
دلبستگی در روان شناسی مبحث خیلی مهمی است که برای همه افراد میتوان از آن استفاده کرد. در واقع اگر دلبستگی از دوران کودکی به خوبی شکل بگیرد در ابتلای افراد به اختلالات روان شناختی بسیار تأثیر گذار است. »
بروز اختلالات شخصیتیبه گفته این روان شناس، ارتباط ناسازگار والد و کودک از لحظه تولد باعث آسیبهای خیلی جدی به افراد میشود. اختلالات شخصیتی مثل اختلال شخصیت اضطرابی، افسردگی، هیسترونیک، مرزی، اجتنابی و وابسته ناشی از دوران کودکی و هنگام تولد و نوزادی است که در همه آنها به نوعی ارتباط درستی بین نوزاد، والد یا مراقب اولیه به خصوص مادر درست شکل نگرفته است.
انواع دلبستگیبختیاری میگوید چند نوع دلبستگی که بهترین و سالمترین آن دلبستگی ایمن است ولی دلبستگی اجتنابی، اضطرابی و دلبستگی دوسوگرا را هم شامل میشود.
دلبستگی ایمن مربوط به افرادی است که در کودکی مادران پاسخگو و باثباتی داشتهاند؛ مادرانی که بهاندازه کافی خوب بوده و به کودک حس امنیت میدادهاند. چنین مادرانی سه ویژگی مهم دارند: یعنی همیشه در دسترس و نسبت به نیازهای کودک پاسخگو و حساس هستند.
پاسخگویی به موقع به نیازهای کودکدر ارتباط با مادر پاسخگو به نیاز کودک میتوان گفت حداقل تا دو سالگی در دسترس کودک است و همیشه نیز به یک شکل و یک مدل به کودک پاسخ میدهد. در مورد در دسترس بودن مادرهم باید گفت قبل از اینکه کودک نیازش را عنوان کند مادر بلافاصله بعد از آنکه کودک احساس نیاز کند در کنار اوست و نیاز او را برطرف میکند.
این مادران نسبت به نیاز کودک حساسسند؛ به ویژه در ماههای نخست تولد کودک که بدون هیچ قید و شرطی در اختیارفرزندشان هستند. مثلاً خواسته و نیاز کودک دو ماهه بلافاصله باید پاسخ داده شود و نمیتوان حتی برای چند دقیقه او را منتظر گذاشت. بنابراین در این هنگام پاسخگویی به نیازهای کودک باید نخستین اولویت و قبل از انجام هر کار دیگری برای والدین به خصوص مادر باشد.
کاهش آسیبهای روانی در سایه دلبستگی ایمنبه گفته این روان شناس، کودکانی که تا یک سالگی دلبستگی ایمن دارند میزان آسیب روانی آنها تا شش سالگی کاهش پیدا میکند. این کودکان همان کودکانی هستند که خشم و اضطراب کمترو خلق بهتری دارند.
این کودکان میتوانند زودتر از مادر جدا و مستقل شوند. ضمن آنکه اضطراب جدایی کمتری هم تجربه خواهند کرد. کمتر نافرمانی میکنند و متعاقب آن نیز سلامت روان بیشتری دارند. بنابراین کمتر هم مریض میشوند و سلامت جسمانی بیشتری دارند.
موانع دستیابی به دلبستگی ایمنبختیاری میگوید عوامل و موانع زیادی برای شکل گیری دلبستگی ایمن وجود دارند که از جمله آنها میتوان به این موارد توجه داشت. دلبستگی ایمن با بدرفتاری و پریشانی مادر ارتباط مستقیمی دارد.
هنگامی که مادر یا مراقب اصلی و اولیه آشفته و پریشان باشد و مدام داد و بیداد و گله و شکایت کند با این گونه رفتارهای خود گاهی ممکن است آسیبی به کودک بزند.
آسیب رساندن به کودکان میتواند از طریق کلامی هم باشد. مثل زمانی که کودک به دلیل صدای بلند مادر سعی میکند از او فاصله بگیرد. این بچهها معمولاً از راه دور دلبستگی خود با مادر را حفظ میکنند.
اختلالات والدینبه گفته این روان شناس، گاهی خود والدین به خصوص مادران دچار اختلالاتی مانند افسردگی، دو قطبی یا بیثباتی دارند و رفتارشان خیلی قابل پیشبینی نیست و ممکن است هر دقیقه رفتارهای غیر قابل پیش بینی از خود نشا ن د هند که همه اینها میتواند به شکل گیری دلبستگی ناایمن فرزندانشان منجر شود.
البته تقریباً شصت، هفتاد درصد مادران هنگام زایمان دچار افسردگی پس از زایمان میشوند که اگر به موقع به آن رسیدگی نکنند ممکن است شدت پیدا کند و ادامهدار شود که قطعاً در ارتباطشان بافرزندانشان هم مؤثر خواهد بود و به آنها هم آسیب خواهد زد.
وضعیت اقتصادی، فرهنگی والدینبختیاری میگوید وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی والدین هم تأثیر زیادی بر نوع دلبستگی فرزندانشان خواهد گذاشت. مثلاً تعداد بچههای زیاد با فاصله کم یا وقت گذراندن بچهها به جای والدین با افراد دیگر چون یا پدر و مادرها وقتی برای فرزندان خود ندارند یا آگاهی کافی در اهمیت این کار ندارند.
حمایتهای اجتماعی کم از کودکان یا خودشیفتگی والدین یا محرومیتهای هیجانی والدین هم مانع از ابراز محبت صحیح به بچهها خواهد شد چون بعضی والدین فکر میکنند محبت کردن به بچهها آنها ا لوس میکند.
نپذیرفتن جنسیت کودک توسط پدر و مادر، ازدواجهای پرتنش، اعتیاد والدین و حضور نداشتن به موقع مادر کنار کودک یا تنها گذاشتن او با رفتن سرکار و ... همه اینها از جمله مواردی هستند که با ایجاد احساس ناامنی در کودک باعث شکل گیری وابستگیهای ناایمن در کودکان میشود که مشکلات زیادی را برای آنها حتی در بزرگسالی به دنبال خواهد داشت.
کد خبر 766396 برچسبها بهداشت روانی تربیت مجله نکته بهداشتی روز کودکان اختلالات شخصیتی والدین روانشناسیمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: روانکاو بهداشت روانی تربیت مجله نکته بهداشتی روز کودکان اختلالات شخصیتی والدین روانشناسی دلبستگی ایمن دوران کودکی روان شناس بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۵۶۶۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سندروم استکهلم در مدارس ابتدایی/ کودک آزاری مدرن: تلقین حس ناکافی بودن!
عصر ایران؛ امید خزانی*- سندروم استکهلم پدیدهای روانی است که قربانی با آزارگر خود و یا گروگان با گروگانگیر حس همدلی و حتی وفاداری دارد! اما ارتباط این موضوع با مدارس ابتدایی و کودکان معصوم چیست؟
ما - والدین که فرزندانمان را مال خود و نه از خود میدانیم - با این فرشتگان معصوم کاری میکنیم که بیشباهت نیست به پدیده سندروم استکهلم و همدلی با گروگانگیران که برخی از مدارس ابتداییاند.
این تمثیل از آن روست که والدین با دستان خود فرزندان خود را به مدارسی میسپارند که با جان و جسم کودکانشان چون یک گروگان رفتار کنند و حتی در این روند نهایت همکاری را نشان میدهند و حتی خواستار فشاری بیشتر(شما بخوانید آزاری بیشتر) از جانب مدرسه متبوع میشوند.
در مطلبی که چند سال قبل با عنوان " آموزش فرزند یا فرزندکُشی " در اینجا ( لینک) منتشر شد، مقایسهای تطبیقی با کشورهای دنیا در روند آموزش ابتدایی آورذه شد که نشان می داد ساعات آموزش ابتدایی در ایران از متوسط آموزش دنیا ۳۰۰ تا ۴۰۰ ساعت بیشتر است و این با همکاری والدین صورت میپذیرد که به نظر نویسنده فاجعهبار است چون در گذر زمان موجب فرسودگی کودکان در بستر آموزش میشود. اخیرا کودکی ۹ ساله از نزدیکان را دیدم که در اثر فشار بیش از حد درسی والدین تحصیلکردهاش و الزام آنها برای آمادگی آزمون دچار اسپاسم عضلانی شده و در واقع کودکیاش به تاراج رفته بود! از این رو 7 نکته را در زیر یادآور میشوم:
۱. اگر پدران سنتزده ما خطاب به معلمان میگفتند " گوشت فرزندم مال تو استخواناش مال من! " ؛ این روزها خیلی از والدین مجوز شدیدتر برخوردها را به مدارس فرزندانشان می دهند اما نه در قالب تنبیه بدنی بلکه بسی فراتر؛ تلقین دایمی حس ناکافی بودن! دقت بفرمایید برای یک کودک ۷ تا ۱۰ ساله!
۲. بارها شاهد بوده ام که والدین از مدارس متبوع شان خواسته اند که فرزند ۹ ساله آنها را برای آزمون آماده کنند . آزمونهای بی پایانی چون مدارس تیزهوشان ؛ آزمون مدارس خاص( شما بخوانید مراکز گروگانگیری ویژه) و غیره.
اهداف دوره ی آموزشی ابتدایی کم و بیش در اکثر کشورهای پیشرفته و حتی با تعریف یونسکو بر ۳ مبنای زیر استوار است : یادگیری مبانی سواد و اعداد؛ یادگیری مهارت های اجتماعی و ایجاد شوق و علاقه برای یادگیری !! در کجای این هدف گذاری جهانی آماده سازی برای آزمون های خاص گنجانده شده است که شمای والدین روان کودک ۹ ساله تان را آزار می دهید و حتی بابت آن هزینه می پردازید؟ این اتحاد والدین و مدارس علیه یه کودک ۸-۹ ساله چه منطق و مبنایی جز کودک آزاری می تواند داشته باشد. البته همه کودکان در اثر فشارهای اینچنینی دچار اسپاسم عضلانی نمی شوند اما آثار ماندگار مخرب روحی بر وجودشان می نشیند! از دوره ابتدایی همان را انتظار باید داشت که عقلای جهان بر آن اجماع کرده اند!
۳. هر نوع آموزش با عنصر انضباط ( دیسیپلین) گره خورده است. گزاره های آموزش در فضای شاد و غیره لزوما در مقام عمل جوابگو نیستند. آموزش برای کودک دوره ابتدایی با محدودیت انضباط پذیری و زمان حداقلی سرو کار دارد. ظرفیت انضباط پذیری یک کودک دوره ابتدایی بسیار محدود و شکننده است. این محدودیت ها قابلیت توسعه دارند اما قطعا در افق ۱۲ ساله باعث فرسایش آموزشی خواهند شد!
۴. بقول فرنگی ها " شیطان در جزییات است " بسیاری از آزمون های متداول آموزشی از جمله achievement test , proficiency test و competency test و Aptitude test که نسخه بومی شده آنها در مدارس ما نیز استفاده می شود با ده ها متغیر و پارامترهای اجرایی و نیروهای مجرب آموزش دیده قابلیت اجرا و نتیجه درست دارند! با زیرساخت های موجود سخت افزاری و نیروی انسانی اشغال در اکثر مدارس ابتدایی نتایج درستی برای این آزمون ها متصور نیست!
۵. آموزش و در کل علوم انسانی بسیار ظریف و شکننده است و از قوانین پوزیتیویستی تبعیت نمی کنند. به این معنا که از درستی گزاره الف و گزاره ب لزوما درستی گزاره ج حاصل نمی شود. اگر موفقیت فرمول واحدی داشته باشد که ندارد آن فرمول در مورد فرزند شما با متغیرهای زیادی سروکار خواهد داشت و لزوما نتیجه نخواهد داد. آنچه که برای موفقیت در اکثر مدارس پایه و ابتدای ما ریل گذاری شده با نوعی آزار و خشونت پنهان گره خورده است و ره به ترکستان می برد ! جاده با کیفیت ؛ خودرو استاندارد ؛ راننده مجرب و ساعت رانندگی استاندارد سفر ایمن را به دنبال دارد !
۶. بارها شنیده ایم که برای ساختن یک کشور از مدارس ابتدایی شروع کنید و نیک می دانیم که کشورهای توسعه یافته ۱۰ درصد تولید ناخاص داخلی را صرف آموزش بویژه آموزش پایه می کنند و آموزش پایه درست از وظایف ذاتی دولت هاست ! بله همه اینها درست است اما عجالتا در فقدان این درایت ها از تبدیل فرزندتان به ربات آزمون دهنده بپرهیزید!
۷. به پشتوانه دو دهه تجربه در آموزش عرض می کنم اکثر برنامه هایی که در قالب فوق برنامه در مدارس غیردولتی ارایه می شود فاقد عمق لازم است و غالبا سطحی است. برای مثال ۳ سال زبان فوق برنامه مدارس تقریبا معادل ۸ ماه آموزش در موسسات معتبر زبان است!
پی نوشت: هر نوع آموزش در هر سطحی که در دوره کودکی ( زیر ۱۲ سال) متصور است قابلیت جبران در دوره نوجوانی را داراست اما و هزار اما که کودکی از دست رفته هرگز جبران پذیر نیست چه برسد به آزار و آسیب های روحی که عمری ممکن است گریبانگیر کودک شما باشد.
---------------------
*دکتریِ آموزش